سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

این تراختوری های مدعی

 می­دونم که امکانش نیست اما کاش یک دستگاهی بود تا اندازه­گیری کنه که دوشنبه شب ها ملت چقدر شبکه­های ماهواره­ای رو نگاه می­کنند؟ تا وقتی که برنامه جالبی مثل "نود" با مجری فوق­العاده­ای مثل "عادل فردوسی­پور" وجود داره کسی دلش میاد چیز دیگه­ای نگاه کنه؟

جدای همه این بحث­ها برنامه امشب به معنای واقعی کلمه عاااااااالی بود...فردوسی­پور خیلی قشنگ تمام تبلیغات و تهمت­هایی که علیه­اش بود رو دستمایه قرار داد تا هم ما رو بخندونه و هم ترک­ها رو هم یک چند لحظه­ای به فکر واداره. وقتی نشون داد اون همه "عادل عادل نیست" و "تحریم نود" واین حرف­ها واضح بود یک چیزهایی تو چنته داره.اگر برنامه امشب رو ندیدید تکرارش رو حتما حتما ببینید تا شما هم از خنده روده­بر بشید.فردوسی پور شروع کرده بود از اول اول سیستم اس ام اس ایران رو توضیح می داد خلاصه فردوسی پور بهترین بود! من فقط چند تا تیکه از مصاحبه ها رو می­گم(سعی می کنم تا جایی که یادمه عین این جمله ها رو بنویسم)

1.        ما پرطرفدار ترین تیم آسیا هستیم و باید سعی کنیم تا چند سال آینده پرطرفدارترین تیم جهان بشیم که میشیم.

2.       مرد تراکتوری : آقا 100 هزار نفر اومدن ورزشگاه ( جایی که ماکزیمم 80 هزار تا جا بشن) اینا هر خونواده ای 3 تا مسج بزنن میشه 300 هزار تا. مصاحبه کننده میگه خب تقریبا هم 3 میلیون نفر شرکت کرده باشند همین میشه دیگه... مرده : ممممم خب دلیل نمیشی که..این همه آدم یعنی هیچی !!!

3.       اصلا پرسپولیس پرطرفدارترین تیم این آقا فردوسی­پور چرا آمار رو نگاه می­کرد می­خندید؟ ها؟؟؟؟

4.       جوان تراکتوری : آقا حق ما رو خوردن –مصاحبه کننده: خب چرا؟شما فکر می­کردید چقدر رای بیارید؟ - جوان : ما حداقل بالا صد درصد  مصاحبه کننده با تعجب: صددرصد که دیگه نمیشه خب – جوان : (در حالی که فهمیده سوتی داده) مه ولی خب 51 درصد که طرفدار داریم

 

گزینه های 5 و 6 و اصولا تراکتوری ها با مقوله ای به نام درصد بیگانه بودند

5.       شما در نظر بگیر اول برنامه ما 15 درصد بودیم یه کم  بودیم یهو شدیم 13 درصد تا آخر برنامه هم 11 درصد...آخه این امکان پذیره؟؟؟ کم که نمیشه؟؟؟؟ باید زیاد میشد هر چی از برنامه می گذشت ...مثلا 18 درصد می­شد بعد می­شد 20 درصد

6.       یکی به من بگه تراختور همش 11 درصد؟؟؟؟؟ این همه تماشاگر رو اینجا رو نمی بینید؟؟؟؟ اینا خودشون حداقل 30 40 درصد می­شن  - مصاحبه کننده: 30 40 درصد چقدر می­شن؟  - ممممم میشن دیگه ...30 40 درصد میشن ، همین اینا حداقل 30 40 درصد می­شن دیگه

7.       منچستریونایتد هم اندازه ما طرفدار نداره...دیگه چه برسه به پرسپولیس

فراز کمال وند که از همه بهتر بود(من اصلا از این آدم خوشم نمیاد ..از همون وقتی سعی می کرد با چاپلوسی و چرب زبونی تبریزی ها رو خر کنه و خودش رو خیلی با تعصب نشون بده و از اون سمت میره با صنعت نفت قرار داد ببنده مخصوصا بعد از تهمت هایی که به فردوسی پور زد...واقعا آدم یک ذره فهم و شعور داشته باشه میتونه بفهمه فردوسی پور چه طور آدمیه) :

8.       ما 40 میلیون ترک تو کشور داریم که همشون از بزرگ و کوچیک مرد و زن طرفدار تراکتور هستند ( ما نفهمیدیم کشور ایران رو میگه یا کشور آذربایجان و ترکیه و جاهای دیگه منظورشه ...البته خب میگن فلانی ترکه رو به حساب ترک بودن طرف گذاشته... یه سری قومیت ها بودن میگفتن اگه لیسانس بگیرن تازه میشن ترک...لیسانسه های اون قومیت ها رو هم حساب کرده...)

پی نوشت 8 : من یه تعبیری واسه بچه هامون مطرح کردم که درسته برق سخت ترین رشته هست یا میگن صنایع گلابی و مغز متالی!! و معدن رو دست می­اندازن اما مثلا من متالیه برقی ها حساب میشم... محمدقمی (بچه خرخون م.شیمی ها ) میشه برقی م.شیمی ها...یا حسین جمشیدی معدنی صنایع ها و این طوری...الان هم این ترک فارس ها و ترک لرها و ترک عرب ها و ... رو هم ترک حساب کرده...ترک ترک ها هم که ماشالله کم نیستن به توان می رسند دیگه

اصولا تراکتوری ها در مورد این که اگه 60هزار نفر تو گرما و سرما برید ورزشگاه و تیم تون رو با تمام انرژی تشویق کنید و هرچی زور دارید بزنید باز هم تا وقتی ورزشگاه ها فقط مردونه هست این 60 هزار تا عمرا 61هزار تا نمی­شید توجیه نشده بودند و فکر می کردند با صدای بلند تشویق کنند زیاد میشند.

9.       آقای فردوسی پور من خیلی شما رو دوست دارم من بارها و بارها با شماره ************ به شما مسج زدم و نمی رسید و ( از این حرف ها )    - فردوسی پور : ما شماره ایشون رو چک کردیم ، ایشون 8 بار شرکت کردند در برنامه و به شماره 3 رای دادند که خب یک بارش محسوب شد و 7 بار دیگه جز غیرقابل قبول می­شد طبیعتا و البته شماره های ***** و *** و ******* رو هم که "میلی" با همین مضمون به ما زدند چک شده و اولی 12 بار شرکت کرده بود و دومی 9 بار

خلاصه حافظه ام از این بیشتر یاری نمی­کنه اما اگه شما هم چیزی دیدید و من از دستم در رفته تو کامنتها بگید تا زیر اضافه کنم


پی نوشت: اضافه شده ها توسط شما


    ۱۰. شما خودتون قضاوت کنید ..۱۰ دقیقه از نظرسنجی نگذشته بود پرسپولیس ۵۰ درصد بود ...یعنی ۱۰ دقیقه هم نگذشته بود ( بنده نمی دونست درصد اصلا چی هست) با تشکر از علی آرزومندی

    ۱۱.لبته فهمیدم خیلی هاشون هم با کلمه نظر سنجی بیگانه بودن:)) یکی گفت من 5 خط ایرانسل دارم با همهشون اس ام اس دادم فقط 3تاش دلیور شد :))  با تشکر از مهیار

 

برنامه ریزی پسا امتحانی

 

از بچگی یک عادت خوبی داشتم و اون این بود که موقع امتحان ها که می­شد از همون روز اول که می­رفتیم تو فاز امتحان و دستمون از دنیا کوتاه می­شد شروع می­کردم به برنامه­ریزی برای ایام فراغت از امتحان و راهنمایی بودم که به این نکته پی­بردم که هیچ­کدوم از این برنامه ریزی­ها بعد از امتحان ابدا مطرح نیستند و اون موقع یک سری مسائل خاص دیگه اهمیت پیدا می­کنند اما حس برنامه ریزی امتحانی چیزی نیست که دست من باشه و ناخودآگاه به ذهنم میاد و یک حس خوبی بهم می­ده و واسه همین تصمیم دارم حالا که فقط یک امتحان مونده و داریم به ایام فراغت از امتحان نزدیک می­شیم کارهایی که از ابتدای امتحانا روش حساب کردم رو فهرست کنم

0.کار : خلاصه ما هم شاغل شدیم و استخدام شدیم و قرار شده از بعد امتحان ها بریم سر کار و اگر خدا قسمت کنه عمله ها و کارگر ها و خدمات و مهندس و دکتر و خلاصه همه رو بذارن زیر دست ما و چپ برن راست بیان و ما رو آقا مهندس صدا کنند و من هم ادای این مهندس های عصبی و دقیق رو در بیارم تیریپ "گلزار" تو " آتش بس" (البته نه با اون ضایعگی و تصنع) از در که میام تو به همه چی گیر بدم و بپیچم به پای همه و خلاصه کلی آرزو ها واسه خودم دارم ردیف می کنم

پی نوشت: شتر در خواب بیند پنبه دانه ، گهی لف لف خورد گه دانه دانه

1.ورزش : در مورد رژیم و ورزش و این که تا جوونیم هیکل رو هفت کنیم که دو سال دیگه که هیکلمون خود به خود هشت شد حسرت این روز ها رو نخوریم و از اونجایی که قبلا در مورد  اضافه وزن و تبعات اون نوشتم بعد از امتحان ها یک برنامه ورزشی منظم و خوب رو شروع می کنم که تا تو مهمونی های عید من رو با جاستین تیمبرلیک و جود لا اشتباه بگیرند.

2.سریال : چند مدتی هست که دیگه فیلم ارضام نمی کنه و حس فیلم دیدنم یهو پرید. همیشه استدلالم این بود که من سریال هایی مثل “lost” و امثالهم رو نمی بینم چون تو همون زمانی که دو سه قسمت رو ببینم می تونم یک فیلم درست درمون پدر مادر دار نگاه کنم و از این حرف ها که حالا همزمان حس فیلم دیدنم پریده و در عین حال حس سریال دیدنم شکوفا شده  و خلاصه “lost” , “prison break” , “24” , “californication” , “heroes”   , “ friends”  رفتند تو لیست انتظار و حالا ایشالله ترتیب همشون رو یک جا خواهیم داد

پی نوشت : در راستای جامع عمل پوشوندن به برنامه ها قسمت اول “ friends”  رویت شد و تا ادامه شب شاید یک قسمت دیگه هم ببینیم

3. مطالعه : فعلا همون کتاب هایی که اون سری گفتم و قرار بود بخونم تو این امتحان ها رو دستم زاییده و "این مردم نازنین" کیانیان و " به خاطر یک فیلم بلند لعنتی " داریوش مهرجویی که کلا لاشون باز نشده اما "دنیای سوفی" نرم نرمک به نصف رسیده و یک کتاب "هدهد میرزا"  هم به این جمع اضافه شده و حالا ترتیب این ها رو هم خواهیم داد.

پی نوشت : واسه مایی که " دایی جان ناپلئون " را 9 شب شروع کردیم و 3 بعد از ظهر فردا تمام کردیم جالبی داستان و نثر روان نویسنده باشد ما جان که سهل است همه چی مان را می دهیم تا مطالعه کنیم آثار مذکور را. مطلع هستید که چند صفحه هست بی پدر این کتاب آقای پزشکزاد دیگر؟؟ راستی اگه کتاب خوبی می دونید معرفی کنید حتما ، اگه خودتون دارین بدین بخونم پس می دم ، بابا پول ندارم یه کمی از این سعید یاد بگیرید

4.سینما و تئاتر : خیلی وقت است این کک سینما افتاده به جان ما و جدیدا هم مطالب جالبی که در مورد تئاتر می خونم علاقه ام رو بیشتر کرده تا برم و یه سرکی بکشم و ببینم چه طوریاس این تئاتر. یکی مانده به آخرین تئاتر ما بر می گردد به  6 سالگی که نقش "سلیمون" رو در تئاتر "سلیمون بچه خوب کرمون" اجرا کردم و فهمیدم نقش اول بودن چه حس خوبی است و آخری اش بر میگردد به "خرده جنایت ها زناشوهری" نوشته "اریک امانوئل اشمیت" که نوید و بهار بازی می کردند و حمیدرضا کارگردان بود و ما هم کمک کمی می کردم البته منظورم از کم خیلی کم هست و خلاصه  کک این تئاتر هم فعلا به جونمون افتاده نافرم

5. قرآن : به عنوان یک بچه ­ی مسلمان و معتقد خیلی حیف است که روی این کتاب مسلط نیستم تا هر کسی از هر جایش خواست آیه ای در آورد و چماق کند و بکوبد بر سر ما و ما ببینیم ای داد بیداد چاره ای نداریم جز تمکین. در ضمن من خودم با آیه های قرآن خیلی حال می­کنم و سعی می کنم و ایشالله خدا توفیق بده که بتونیم (تسلط تو سرمون بخوره) یک دور قرآن رو با دقت تفحص کرده باشیم

6.سایر موارد : خواب ، تولد دوستان و در صدرشون آقا مهیار تو بهمن ها و کلا بهمن و اسفند، الافی ، خیابون گردی ، ماشین بازی ، دور دور

پی نوشت :  به علت مشکلات شدید مالی بند 4 و سایر بند هایی که مشکل مالی ایجاد می کنند از برنامه خط می خورند. و خلاصه ما سعی کی نیم یک جور بی خرجی این مسائل رو سر و سمامون بدیم

این روزها:سرما خوردگی ماشین۳ توهم پوکر

امروز می خوام یک کمی پراکنده بنویسم بلکه این فکر مشوش ­ام یک کمی آروم بگیره

0.

به شدت سرما خوردم و صدام و گلوم و بینی ام و خلاصه گلاب به روتون همه­ی مجرا های ما یک جوری گرفتی پیدا کرده که البته با توجه به نوع مریضی این گرفتی بعضا در یک سری جاها بیشتر­ه و خب طبعا یک سری جاها کمتره و البته ناگفته نماند از اونجایی که خواسته قانون بقای گرفتگی رو نقض نکنه این بدن بالکل یک سری جاها رو ول کرده و ما مجبوریم خودمون دائم حواسمون باشه که کار دستمون نده.

برای یک انسانی که سرما خورده چند چیز مهمه : استراحت ، غذای خوب که غذای خوب به دو بخش تقسیم می شه که یکی میوه و ویتامین و این چیز هاست و یکی دیگه سوپ و مرغ آب­پز و این مدل چیزا و در نهایت مایعات گرم و فراوون : ایام امتحاناته و از استراحت خبری نیست ... سوپ و مرغ آب­پز و اینا هم که قربونش برم باز هم نه وقتش هست و نه حسش و در ضمن با همون فرمول استراحت هم تناقض داره..می مونه بریم یه پرتقالی لیمویی چیزی بخریم خلاصه مواد مفید و این قبیل این چیز ها که با وضع مالی­ای که الان دارم به هر حال مردن ترجیح داره تا پول خرج کردن... و نتیجه این شده که ما دو دستی چسبیدیم به بخش مایعات گرم و فراوون­ش و فقط داریم چایی می خوریم و چایی می خوریم و گلاب به روتون دستشویی میریم تا فردا که امتحان رو بدیم و به بهونه سر زدن به خواهر عزیز بریم خونشون و اون بیچاره هم که حال و روز من رو ببینه دیگه عمرا بذاره  تا حالم خوب نشده از اونجا برم و ان شاالله تمام فاکتور های سلامتی تامین میشه.

1.

دیشب یه چند مدتی بارون اومد و من به این نتیجه رسیدم : چه هوای بارونی ای - چه هوای دو نفره ای... -کاش الان یکی بود من عاشقش می شدم بعد هم می رفت پی کارش

2.

برای امتحان فردا نیاز شدید به " اکستازی" و " ماری­جوانا" و کلا "دراگ" و هر چیز توهم زای دیگه ای شدیدا احساس میشه...مهندس نبوی که کلا خودش و شخصیت­ش رو محور j  قرار داره و نتیجه این میشه که فردا توهم توهم توهم ت و ه م فقط به کارت میاد

3.

دلمون خوشه که درس می خونیم و در عین حال یک سایت پوکر پیدا کردم که از معروف ترین سایت های پوکر دنیاست که گاهی هزاران هزار نفر دارند آنلاین بازی می کنند و مهم نیست که امتحان ماشین 3 داشته باشی یا هر چیز دیگه ای ، مهم اینه که پوکر تنت اگه کم شه و بطلبه دیگه هیچ چیزی جلو دارت نیست و یک­هو به خودت میای و میبینی و 3 4 ساعت نشستی پاش. در هر صورت اگه پایه پوکر هستید برید اینجا..اولش 1000$ بهتون میده و با این پول باید بازی کنید اگه پولتون رو ببازید تمومه...یعنی فکر نکنم اگر ببازید مثل پوکر فیس بوک باشه که هر چند روز یک کم بهتون بده ...مطمئن نیستم البته حالا شما سعی کنید که نبازید.

پی نوشت : دوستانی که به پوکر علاقه مندند خبر بدهند تا در پایان امتحانات دور هم جمعی شویم و یک بازی­ای بکنیم که مردیم از بس با شخصیت های مجازی بازی کردیم


پی نوشت بند ۱ :

پی نوشت: ننوشتم اون عاشق من می­شد و می­رفت پی کارش به دو دلیل یکی اینکه همین الان هم ملت عاشق منن و دوم این که چون آخه کسی که عاشق من شه که دیگه ول نمی­کنه!!!!!(اسمایلی گه خوری اضافه)