سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

اخبار

خونه‌ی بابابزرگم دقیقا رو‌به‌روی خونه‌ی ما بود و تو بچگی بیش‌تر وقتمون با بابابزرگ مامان‌بزرگم می‌گذشت٬. خیلی از چیزها بود که من از اون‌ها یاد گرفتم و حتی یک سری عادات از بابابزرگم به من سرایت کرد. مثلا برای اولین بار اهمیت اخبار رو اون‌جا درک کردم. بابابزرگم صبح که از خواب بیدار می‌شد قبل از این‌که بره دست‌شویی رادیو رو روشن می‌کرد. بیست باری طول و عرض خونه رو طی می‌کرد و هم‌زمان دستاش رو باز و بسته می‌کرد و در نهایت ده بار حرکتی رو انجام می‌داد که خودش بهش می‌گفت خمیرگیری. این‌که واقعا اسم اون حرکت خمیرگیری بود یا نه رو نمی‌دونم چون همین‌که حاجی بهش می‌گفت خمیرگیری برای ما کفایت می‌کرد که ما هم بهش بگیم خمیرگیری. خلاصه این بود ورزش روزانه حاجی. نهایت ده دقیقه. می‌گه الان ۷۰ ساله که هر روز این ورزش رو انجام می‌ده. هر باری هم که بهش گیر می‌دیم که حاجی همه‌ش ده دقیقه؟چرتکه‌ش  رو میاره و سعی می‌کنه ۷۰ رو ( قدیم ها ۶۰ و قدیم ترها ۵۰ و خیلی قدیم تر لابد ۴۰) ضرب‌در ۳۶۵ و حاصل رو ضرب‌در ۱۰ و کل رو تقسیم بر ۶۰ کنه و با این‌که هیچ‌وقت نفهمیدیم دقیقا چی‌کار داره می‌کنه ولی با همین حرکتش جوری خرفهممون می‌کنه که کسی تا حالا گیر نداده این عددی که به عنوان خروجی داره بهمون می‌گه درسته یا نه.


 رادیو رو داشتم می‌گفتم. اون‌جا بود که من متوجه مفهوم اخبار شدم. خلاصه حاجی بود و مغازش و رادیو. بعدا که حس شد حضور حاجی تو مغازه بیش‌تر از این‌که به کاسبی رونق بده باعث می‌شه همون چهارتا مشتری هم که از مادربزرگم خرید می‌کردند دمشون رو بذارند رو کولشون و تا کوچه‌ی بالایی برند ولی دم‌پر حاجی نیاند٬ حاجی از مغازه به خونه منتقل شد و رادیو هم جاش رو به تلویزیون داد. یه مبل هست گوشه حال در دورترین نقطه نسبت به تلویزیون و حاجی از روی اون مبل  دایم اخبار رو  دنبال می‌کنه. از همه چی دنیا هم خبر داره. این سری که زنگ زده بودم حسابی از دونالد ترامپ شاکی بود و به خاطر طوفان کارولینای جنوبی نگران حال دوستم امیرعلی شده بود.


 همه‌ی این‌ها رو گفتم تا برسم به استایل اخبار گوش کردن حاجی. هر چی خبر مهم‌تر بشه حاجی صدای تلویزیون رو دو تا زیاد می‌کنه و اما اگر خبر بعدی بی اهمیت باشه صدا رو دیگه کم نمی‌کنه. خبر اگه خیلی مهم باشه حاجی از رو مبل میاد پایین و تکیه به مبل میده و همین جوری که اخبار مهم‌تر می‌شه نیم متر نیم متر به سمت تلویزیون خیز بر‌می‌داره. تابستون که ایران بودم هم‌زمان شده بود با نشست نهایی برای توافق هسته ای و ما کارمون این شده بود که آخر شب حاجی رو به زور از نیم متری تلویزیونی که صداش تا ۱۰۰ زیاد شده بکشیم کنار.


پی نوشت: دلیل نوشتن این متن دیدن عکسی بود که دوستی از بابابزرگش در حال دیدن اخبار گذاشته بود


عیدقربون به روایت ما

شما یک لحظه داستان عید قربون رو با خودتون مرور کنید. حضرت ابراهیم در حالی که حضرت اسماعیل رو داره می‌بره سرش رو ببره شیطان از راه می‌رسه و می‌گه ابراهیم جان چه کاریه؟ نکن٬ پسرته٬ پاره تنته و خلاصه حضرت ابراهیم هرچی توجه نمی‌کنه شیطون ول کن معامله نیست و حضرت هم کلافه می‌شه و شروع می‌کنه شیطون رو با سنگ زدن. 


 حالا ما این داستان رو به صورت متناوب تو کودکی‌مون از نزدیک می‌دیدیم. یه همسایه داشتیم به اسم آقا عباس که از خونه‌ی ما به حیاطشون دید داشت. این هر وقت طاقتش از شر بودن پسرش طاق می‌شد بچه‌ش رو پرت می‌کرد تو حیاط با کمربند میافتاد به جون بچه‌ش و هم‌زمان که با ضربه‌های کمربند پاره تنش رو تیکه پاره می‌کرد به سمت انباری تو حیاط هدایت می‌کرد و معمولا یه جایی بین ضربه کمربند پنجم و ششم بود که مادرش مولود خانوم شیون‌کنان از تو خونه سر می‌رسید و خودش رو پرت می‌کرد روی عباس آقا که نکن٬ کشتی بچه رو٬ بسشه٬ قول می‌ده آدم بشه و عباس آقا هم اولش تنها کاری که می‌کرد کمربند رو از دست راست می‌داد دست چپش منتها وقتی می‌دید مولود خانوم ول کن معامله نیست و اعصابش خورد می‌شد و پسر بدبخت رو ول می‌کرد و شروع می‌کرد با کمربند مولود خانوم رو زدن و بعد از این‌که چند ضربه به مولود خانوم می‌زد مادر و فرزند و زخمی ول می‌کرد و می‌رفت تو خونه.


 البته ناگفته نماند که بعد از این‌که عباس آقا می‌رفت بالا مولود خانوم جارو رو از گوشه‌ی حیاط برمی‌داشت و سیر پسر بدبخت رو می‌زد که تخم سگ هر چی می‌کشم از دست توئه و جز جگر بزنی و کار ناتموم عباس آقا رو تموم می‌کرد و این سوال برای ما و پسرش پیش میومد که اگه به زدن بود که باباش داشت می‌زد. کتک خوردن تو چی بود این وسط؟ حالا همون موقع تو عالم بچگی یه سری هایپوتزیز مطرح می‌شد که خوب شد حضرت ابراهیم هم بعد از این‌که اون همه سنگ به شیطون زد بیخیال نشد وگرنه عید قربون و کباب عید قربون هم از کفمون می‌رفت.


تفاوت فرهنگی، قسمت اول

برای خیلی از ماهایی که در دهه سوم زندگی‌مون ( لازم به ذکر نیست که دهه سوم می‌شه از بیست تا سی نه از سی تا چهل ، اون دهه چهارمه ) عزم مهاجرت به فرنگ می‌کنیم جالب ترین نکته و در عین حال سخت‌ترین نکته اینه که وقتی بعد از ۲۵ سال زندگی شخصیتمون کاملا شکل گرفته در حدی که تازه خشک شده و دست زدن بهش یه کمی سخته تازه باید زندگی در یک فرهنگ جدید در کنار انسان‌هایی با خلقیات جدید رو تجربه کنیم. قصد دارم خُرد خُرد اون چیزهایی که تجربه کردم و کردیم  و اون چیزهایی که تا یه ایرانی رو این‌جا می‌بینی با یه حس ذوق و هم‌دردی توامان در موردش باهاش دردِ  دل می‌کنی رو این‌جا یادداشت کنم تا تفاوت‌های فرهنگی به قیمت اخراج کارمند سفارت در برزیل با مربی تیم فوتبال در کره جنوبی تموم نشه.


اولین، مهم‌ترین، بزرگ‌ترین و در عین حال چالش‌برانگیزترین تفاوت فرهنگی خارج از ایران ( خاورمیانه شاید ) با داخل ایران ( خاورمیانه شاید ) توالته. سابقه ورود توالت فرنگی به ایران قطعا خیلی کم‌تر از سابقه ورود توت فرنگی و نخود فرنگی و گوجه فرنگی به ایرانه و این سابقه کم و جا نیافتادن داستان باعث شده هرچقدر شما با مثلا املت با پیاز احساس نزدیکی کنید با قضای حاجت در حالت نشسته احساس راحتی نکنید. البته سابقه رفع حاجت پشت انواع صندلی از صندلی کلاس درس و مدرسه و اتومبیل بگیر تا صندلی  نمایندگی مجلس و بعضا ریاست جمهوری و قس علی هذا در ایران ممکنه وجود داشته باشه، نه که نبوده باشه ولی خب در مقایسه با استایل سنتی آریایی اسلامی این‌قدر کم بوده که از نظر جامعه‌شناسی امری همه‌گیر و قابل اعتنایی تلقی نشده باشه.


به هر حال برای هم‌رنگ جماعت شدن در فرنگ و انگ اُزگَل‌آبادی نخوردن هرچه زودتر خودتون رو برای مراحل فرگشت و تکامل در این زمینه آماده کنید هرچند اگر نخواهید هم عملا انتخاب دیگری ندارید.  البته ایرانیان غیور قبل از کوچ علاج واقعه میکنند و شما در فرودگاه امام، ندید، به ضرس قاطع در چمدان ۹۹ درصد فرنگ اولی‌ها آفتابه، آب‌پاش یا چیزی با همین کارکرد پیدا می‌کنید. با گذر از دهه شصت کم‌کم در خانه‌ها در کنار انواع توالت ایرانی همتای فرنگی‌اش هم بعضا موجود بوده است که با آن شیلنگی که در کنارش تعبیه شده بود اگر از گناه دوپینگش بگذریم، حکم نوعی تلفیق سنت و مدرنیته رو داشت و این امر باعث شده تا ملت بعضا با نیم‌چه آمادگی  پا در این کارزار حساس بگذازند.

شما آن حالت هایدرودینامیکی آب که با آپشن سرد، ولرم و گرم در دسترس بود رو با این حالت تک بعدی خشک و نچسب دستمال کاغذی در ذهنتان مقایسه کنید خودش همه مطلب دستتان می‌آید. فرق دست‌رسی در توالت‌های ایرانی و فرنگی هم که ناگفته پیداست و هرچند در توالت‌های فرنگی غیور مردان ایرانی گاهی با هزار و یک خدعه تر تر آبی به مقصد می‌رسونند اما گزینه شیلنگ در حکم اصل جنس داستان مفصلی دارد. دوستی قدیمی از دوران دبیرستان داشتیم که به وسیله همین شیلنگ دست‌شویی توانسته بود شیوه‌ای جدید ولی کاربردی (حداقل از نظر خودش) برای درمان انواع یبوست و بواسیر پیدا کنه که کم از غنی‌سازی اورانیوم در زیرزمین خانه‌ی اون دختر دبیرستانی دوره احمدی‌نژاد نداشت. البته بعد از ثبت این اختراع کمتر کسی رغبت می‌کرد در منزل این دوست عزیز برای کاری بیش‌تر از "یک" پایش رو درون دست‌شویی بگذارد.


پروسه دست‌شویی ایرانی به دلیل کارایی و پیچیدگی با واحد شماره فقره اندازه‌گیری می‌شود و در حفظ سلامتی جسمانی شما هم تاثیر به‌سزایی دارد. حالت ریلکس و استراحت طور توالت فرنگی رو با حالت درگیرانه و ورزشکارانه توالت ایرانی مقایسه کنید. هر ایرانی در طول روز حداقل یک بار خودش رو در هیبت حسین رضازاده وقتی که وزنه رو از روی زمین کنده و میخواهد یک‌ضرب رو تبدیل به دوضرب کند می‌تواند تصور کند. جدا از اعتماد به نفسی که این قضیه به انسان میده، اگر آن یک فقره پو پو کردن کوتاه و کارراه‌انداز باشد از نظر کالری‌سوزی هیچی نباشد هیچی نباشد در حد یک نرمش قهرمانانه هست و اگر بلند و چالشی باشد که خودش از نظر کالری سوزی در حد یکی از رشته‌های ورزش قهرمانی حساب می‌آید.


توالت ایرانی علی‌رغم دست‌رسی بالا ولی در مایه‌های یک دست جام باده و یک دست زلف یار، دو دست آدم رو به سان گزارش کشتی هادی عامل که دو کشتی‌گیر رو سر و گردن هم کار می‌کنند مشغول می‌کنه و امکان حتی برطرف کردن یک خارش جزیی رو هم از آدم می‌گیره ولی در توالت‌های فرنگی شما بدون هیچ‌گونه تعهدی می‌تونید موبایل به دست در فضای مجازی جولان بدید. از نظر تاثیرات اجتماعی هم همین که در حد یک دست به آب هم شده ملت گوشی را کناری می‌گذراند و به جای تلگرام و وایبر و فیس‌بوک و اینستاگرام روی کاری که دارند می‌کنند تمرکز می‌کنند هم باعث کم شدن اعتیاد به موبایل می‌شود و هم یادآوری نقش بزرگ تمرکز در زندگی و بالا رفتن پرفورمنس در صورت کنار گذاشتن وسایل حواس‌پرت کننده. آن جمله‌ای که اگر در هنگام پوپو کردن فکر کنی، هنگام فکر کردن هم پوپو می‌کنی تلاش نافرجامی از جانب این فرنگی‌ها بوده و ناگفته پیداست قلب سنت ۲۵۰۰ ساله آریایی را نشانه گرفته. چطور شما که در هنگام پوپو کردن لایک می‌کنی در هنگام لایک کردن پوپو نمی‌کنی؟