بیرون UPS داشتیم برچسب آدرس یک بستهای رو از جعبه میکندم تا برچسب آدرس جدید رو بچسبونم و به فروشنده پس بفرستم که یه آدم تپلی که موهای دور سرش رو کاملا تراشیده بود و روی سرش یک آرمی خالکوبی کرده بود که نمیدونم چی بود و دستاش هم خالکوبی داشت از UPS اومد بیرون و تا نگاهش به ما افتاد گفت چیزی میخواید که راحت بتونید برچسب قبلی رو جدا کنید؟ فکر کردم میخواد بگه توی UPS خودشون براتون این کارو میکنند. گفتم آره.
یک دفعه از جیبش یک چیزی تو مایههای قمه خودمون در اورد و گفت با این امتحان گفت. پام شل شده بود. نمیدونستم که چقد جدیه. بدون اینکه نیازی به فکر کردن داشته باشم قمه رو از دستش قاپیدم. به هر حال تو دست من خیلی جاش امن تر بود تا تو دست اون. قمه رو به زور میتونستم تو دستم نگه دارم چه برسه به اینکه بخوام باهاش کاری کنم. تو ذهنم تمام قتلهای یک ماه اخیر امریکا مرور شد. یه مرد مسلمون با همسر و خواهر و همسرش تو کارولینا٬ یه مرد مسلمون دیگه تو تگزاس٬ تنها دلخوشیم این بود که قمه تو دست منه. یک دفعه دیدم با یک حرکت خیلی سریع زد و قمه رو از دستم گرفت. نمیدونستم چیکار داره میکنه. برچسب رو از روی جعبه کند و جعبه رو داد دستم. گفتم مرسی. گفت خواهش میکنم. منتظر بودم با یک حرکت سریع پوست ما رو هم بکنه که قمه رو دوباره گذاشت تو جیبش. گفت هر وقت کاری داشتی من اون گوشه نشستم. نمیدونم منظورش چی بود ولی میدونم که این اولین باری بود که به معنای واقعی کلمه ناامنی رو تجربه کردم و این رو هم میدونم که این آخرین باری بود که پام رو اون طرفا میذارم.
مهراز عزیز،من یه خوننده پر و پا قرص وبلاگتم،هم اومدم سال جدید رو بهت تبریک بگم،هم بپرسم این ups چی هست؟گوگل کردم،دستگیرم نشد...مرسی که مینویسی،از طریق خانم زهرا فخرایی وبلاگت رو پی گیری کردم،عاشق طنز نوشتنم...
united parcel service.....
مگه قمه تو جیب جا می شه؟؟؟؟