پیش نویس : صرف نظر از اندکی دستکاری این داستان
واقعی واقعی است.
اپیزود اول : مکان : داخلی فنی دانشگاه تهران ، امیر آباد
+ بابا چیه چپیدیم توی این دانشگاه ، بیا بریم
"علوم تحقیقات " دختر بازی . بابا این دخترای دانشگاه آزادی هم خیلی خوشتیپ
و خشگل ترن ، هم خیلی آدم ترن ، خودشون رو هم نمی گیرن ، خلاصه خیلی خوبن ، تیپ و
قیافه شارون استون ، اخلاق فاطمه زهرا
= بابا من رو که می شناسی ، روم نمیشه بخوام برم
جلو تو خیابون با کسی صحبت کنم ، دیگه نهایت زبونمون تو اینترنته ، اونجا هم چون
مجبور نیستیم با کسی چشم تو چشم شیم یه کمی زبونمون وا میشه !
+ بابا اونجا بر بیابون ، کسی به کسی نیست ،
هم اینکه کسی نمی شناستت ، هم اینکه یهو
می بینی یه دختری از کوهی کمری جایی داره میاد ، میری خلاصه یه صحبتی می کنی و
ردیفه دیگه و اصلا نگران نباش ( و در این لحظه چشماش برقی میزنه )
اپیزود دوم : مکان : دانشگاه علوم تحقیقات
(بعد از 3 ساعت )
+ ای مشدی ، کم کم باید بریم و تو هم مثل بوق ها
هیچ غلطی نکردی هاااا ، خب یعنی از هیشکی خوشت نیومد ؟
= والله من که از همشون خوشم اومد اما روم نمی
شه اخه
+ (یک نگاه عاقل اندر سفیه میندازه) ای بابا برو
دیگه....اونا اون دافه از دانشکده فیزیک اومد بیرون رو میبینی؟ اون چطوریه؟ خوبه؟
= آره
+ ( در حالی که دستش رو پشت + گذاشته و داره بهش
قوت قلب میده هلش میده جلو)
= ( دو سه تا نفس عمیق می کشه و برای این که جلوی
+ و دوستاش ضایع نشه توکل به خدا رو ترجیح میده و یه کم قدم هاش رو تند می کنه و
از پشت خودش رو می رسونه به دختره)
= خانوم ببخشید یه لحظه!
( این جا ها را با دور تند براتون رد می کنم .
این که ا شما فیزیک می خونید و همین دانشکده هستید و ای بابا غرض از مزاحمت اینکه
دختر خاله منم امسال کنکور داره و خیلی به فیزیک علاقه منده و الان میخواد انتخاب
رشته کنه – و اون لحظه به این فکر نمی کنه که انتخاب رشته آزاد خیلی وقته که تموم
شده – و از این جور حرف ها که کلا 5 دقیقه هم نمیشه و دختره هم با روی خوش جواب
سوال ها رو میده و راهنمایی می کنه و ایناتا ....)
= مرسی خانوم خیلی لطف کردین فقط اگه میشه
امکانش هست شمارتون رو بدین که اگه باز هم سوال داشتم ازتون راهنمایی بگیرم
@ : (دختره در حالی که انگار خیلی غیرمنتظره از
این که پسره شمارش رو خواسته ترش می کنه و روی در هم میکشه و دژم میشه و انگار به
خانوادشون تجاوز شده و الان در مقابل متجاوز قرار گرفته با یک خشم مضاعف میگه : نه
!!!!! بفرمایید آقا )
= ( در حالی که فست = در رفته و سنگینی نگاه یه
جماعتی رو روی دوش خودش حس می کنه یه آهی می کشه و یه نفس می گیره و میگه ) :اااا
اینطوریه؟؟؟ حالا که این جوری شد ببین ، دختر خاله و فیزیک و دانشگاه آزاد و
انتخاب رشته و اینا همه رو خالی بستم ، امروز اومدم دانشگاه شما پیش یکی از دوستام
، روبروی دانشکده شما دیدم اومدی بیرون خیلی ازت خوشم ، هم از تیپ و قیافت هم از
استایلت ، خواستم بیام باهات صحبت کنم ، الانم که بات صحبت کردم شک ندارم که ازت
خوشم میاد ، حالا میشه شمارتون رو بدبد
@ : وااااااااااااااااااااااااا ، خب یاد داشت
کن 09......
اپیزود سوم : مکان : البته مکان به آقای = و
خانوم @ مربوطه و به شما و بنده و مخصوصا شما هیچ ربطی نداره و الکی این قدر مکان
مکان ننویس ملت فکر بد می کنند !
پی نوشت : ای بابا حالا من هر چی مینویسم دلیلی
نداره که خودم توش نقش داشته باشم هاااااا
پی نوشت 2 : این که میگویند صداقت حرفه ای ،
صداقت حرفه ای همین است هااااا