سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

پایان‌ترم

بعد از چهار ساعت پایان‌ترم استاد گفت که وقت تموم شده. مثل همه جای دنیا غرغر بچه‌ها بلند شد که آقا وقت کم بود. واقعا هم وقت کم بود. استاد گفت من مشکلی ندارم٬ اگه بخواید یک ساعت دیگه بهتون وقت می‌دم. همه گفتن ایول استاد٬ دمت گرم٬ بلس یو. استاد گفت پس همه موافقید؟ از ته کلاس داد زدم من مخالفم. کل کلاس برگشت ببینه این مخالف کیه. سنگینی نگاه نفرت‌انگیز ۳۰ نفر کم چیزی نبود. استاد گفت چرا؟ تموم کردی؟ گفتم نه اتفاقا یه سوال کامل سفید مونده فقط اینکه حال ندارم یک ساعت دیگه بشینم. استادم گفت خیلی خب. وقت تمومه٬ برگه‌ها لطفا. اومدم خونه٬ دیزی رو زدم بر بدن.

نظرات 1 + ارسال نظر
amir چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 08:45 ب.ظ

:DDDDDDD

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد