سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

سنگ بزرگی که نشانه‌ی نزدن بود ولی آن را زدند!

انسانی هستم که به شدت گناه دارد... صدای گریه ی حضار

دلار

مادر تنها موجودی روی زمین است که می تواند بعد از یک ماه تو را ببیند و در حالی که از آخرین باری که تو را دیده 7 کیلو چاق تر شده ای تو را بغل کند و ببوسد و بگوید چه قدر دیر به دیر خانه می آیی؟ شده ای پوست و استخون؟ خلاصه که به عادت هر ترم یک شیشکی زیر درس ها کشیدم و دانشگاه را ول کردم چند روزی آمدم لش کردم خانه. رژیم هم گرفتم خیر سرم. البته نمی دونم این رژیم واقعا رژیم است یا نه. قبلا که رژیم نبودیم یک روز قیمه می خوردیم یک روز قرمه یک روز لوبیا پلو و ... الان هر روز شام و ناهار کباب. یک دوستی داشتم دوران دبیرستان فقط کباب می خورد. یعنی غذای غیر کباب نمی توانست بخورد. گرچه رفت دانشگاه شامی های حسین کثیف را هم دو لپی می خورد. خلاصه شده ام مثل اون.


ما یک پست نوشته بودیم اسراییل نیاید و بیاید می خزم توی یک سوراخ و از جنگ می ترسم و فلان و بیسار. دیروز که دلار شد 1800 تومن به جان خودم و جان تویی که داری این را می خوانی یعنی منتظر بودم امریکا این ناوش را توی خلیج فارس بیارد و ایران به تهدیدش عمل کند و با یک موشک بزندش تا جنگ شروع شود. خودم هم با این که معافی دارم اگر خواستندم که چه بهتر، اگر نخواستند به عنوان داوطلب و بسیجی بروم جبهه شاید در همهمه ی توپ و تانک و خمپاره و خون و آتش تکلیفم با خودم و خدای خودم روشن شود. آخر من با دلار 1800 تومنی امریکا که سهل است تا همین بیروت هم خودم را نمی توانم بکشم. خلاصه که یک حماقتی کردیم و برای ارشد نرفتیم خارج از ایران، الان این شده وضعیتمان. خلاصه آقا جنگ شود، دیگه یا رومی رومی، یا که نه ، زنگی زنگی... یا این وری یا آن وری...آن طور حداقل دلمان خوش است جنگ است دیگر... کاری اش نمی شود کرد... الان چی... من که ماندن در ایران و توی این شرایط زندگی کردن برایم از جنگ هم سخت تر شده است... یک خیری، انسان فهمیده ای، آقایی کند بیاید هزینه رفتن من را از این جا بدهم، قول می دهم دو برابرش را پسش می دهم... کار می کنم، جون می کنم، خلاصه یک گهی می خورم دیگه، پسش می دهم.

خیلی زور دارد. گریه دارد. این همه درس بخوانی. هدفت این باشد که از این جا بروی. حالا به هر قیمتی... همه چیز به نظر بد نمی رسد. فکر می کنی درست که سال دیگر تمام می شود. خلاصه خوش و خرم که یک روز بیدار می شود می بینی دلار شده 1800 تومان... جبر زمانه است دیگر... قدیم فکر می کردم درسم که تمام شد برای پی اچ دی می روم امریکا... خانوم شین را هم یک طوری می برم...یک کمی ما می گذاریم یک کمی آنها خلاصه خدا بزرگ است...متاسفانه هر چه دلار بزرگتر شد خدا کوچک تر به نظر می رسد...انگار خدا زورش را از دست داده...اگر قبلا یک یاری کوچک کارمان را راه می انداخت الان دیگر باید معجزه کند...تنها ارزش تومن نیست که در برابر دلار کم شده، به تبعش ارزش قدرت خدا هم در برابر دلار کم می شود... الان شین که سهل است... میم اول اسم خودم را هم نمی توانم بفرستم ... الان دلار این قیمت هاس... از تحریم ها زمان بیشتری بگذرد خدا به دادمان برسد.


این اوبامای مادر به خطا آمده انگشتش را کرده توی کون ما چی را ثابت کند؟؟؟ خواستی از کی زهر چشم بگیری؟ الان فکر می کند به کی دارد فشار می آورد؟ خودش که دیده همین ها دستشان را تا آرنج تو کردند... آب از آب تکان نخورد... حالا تو ملت را انگشت می کنی مثلا خیلی مردی؟ خیلی زورویی؟ مردعنکبوتی؟ بتمن؟ فکر کردی ما نمی فهمیم تو دشمنی ات با حکومت نیست، با کشور است؟ الکی حقوق بشر حقوق بشر راه انداخته ای که چی بزنم دهنت را سرویس کنم... دلار گران شود کمر مردم را می شکند، یعنی تو این را نمی دانی؟فکر کردی مردم قیام می کنند؟ حکومت را عوض می کنند؟؟؟ 

خلاصه که اصلا تفنگ من کجاست اسدالله؟؟ یکی این تفنگ من را بیاورد بروم شاهزاده ی اسراییلی، شاهزاده ی امریکایی ، جایی را ترور کنم جنگ جهانی سوم رسما شروع شود... به خدا آدم یاد فیلم "یورو تیریپ" می افتد... رسیده بودند به یکی از کشور های بلوک شرق... با یک دلار رفتند هتل و لیموزین سوار می شدند و توی گوش رییس هتل می زدند... چقدر با پوزخند و لذت این صحنه ها را نگاه کرده بودیم... الان شده حکایت خود ما...

نظرات 4 + ارسال نظر
تبسم چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 ق.ظ

چقدر جوش می زنی؟برا دکترا آمریکا اومدن که پول نمی خواد هزینه ی تحصیل و مخارجتو که می دن فقط می مونه یه سفر به دبی ای ترکیه ای ، عشق آبادی ،دوشنبه ای ، سه شنبه ای از این جور چیزا.حالا گیریم با بلیط آمرکا و همه چی کلهم می شد 4 میلیون حالا می شه 6 .یه جور کنار بیا باهاش دیگه! نرو جنگ خودتو نکش! حیفه ها!!

زد زد پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:13 ق.ظ http://atmarienbad.wordpress.com

تو کی میخای ازین کباب خوردن ما بکشی بیرون؟:))))

اویسنا خسروی چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ق.ظ http://rueful.ir

حال روز منم همین ِ اونایی که دارن، سه سوت در میرن، منم که هشتم گرو نهمه باید برم خط مقدم کار کنم، جون بکنم، واسه چندرقاز حقوق،
من بارها بیشنهاد دادم، باید هممون با هم دسته جمعی خودکشی کنیم خیال همه راحت شه...!

عماد دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:54 ب.ظ

این جاشو خعلی حال کردم........."تفنگمو بده اسداله"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد